مانی، نوازنده‌ای ساده، به خاطر شباهت به مجرمی فراری، توسط پلیس دستگیر می‌شود. با وجود بی‌گناهی، او درگیر روند طاقت‌فرسای دادرسی می‌شود و زندگی‌اش به تباهی کشیده می‌شود. همسرش با فداکاری در کنار او می‌ماند و برای اثبات بی‌گناهی‌اش تلاش می‌کند... 7.4 مرد عوضی
The Wrong Man 1956
دوبله
داستان فیلم تولد یک پروانه در سه بخش بوده و در هر بخش داستانی شیرین و جذاب با محوریت یک کودک روایت می‌شود. اپیزود اول، «تولد»، این بخش، روایت پسر و دختری بوده که با ناپدری‌شان زندگی می‌کنند و مادرشان در آستانۀ زایمان است، ناپدری علاقۀ زیادی دارد تا فرزندی برای خود داشته باشد و از طرفی رابطۀ خوبی با کودکان همسرش ندارد و آن‌ها هم نیز او را به پدری قبول ندارند و معتقدند که پدرشان مرده است با مرگ مادر و به دنیا آمدن کودکی جدید اوضاع برای آن‌ها متفاوت می‌شود... اپیزود دوم، «راه»، محوریت داستان با کودکی است که دچار نقص بدنی بوده و با پدر و مادربزرگ ناتوانش زندگی ‌می‌کند، مادربزرگ قصد دارد به همراه عده‌ای از روستاییان به‌قصد دعای شفا به امام‌زاده برود، «ماندنی» پسربچۀ کودک داستان هم می‌خواهد همراه آن‌ها برود اما خواب می‌ماند، او خود به‌تنهایی راهی می‌شود تا به مادربزرگ و روستاییان برسد درراه... اپیزود سوم، «پروانه»، روایت معلم قرآنی است که با صحبت‌هایش برای مردم روستا مقدس می‌شود اما وقتی‌که در روستا سیل می‌آید و مردم از معلم می‌خواهند تا با دعایش مانع سیل شود متوجه می‌شوند که او آن‌طور که فکر می‌کردند نبوده و از او مأیوس شده و او را فردی متقلب می‌خوانند و اجازه نمی‌دهند کودکانشان به مجلس درس او بروند تنها یک کودک به نام «سیدرضا» به کلاس او می‌‌آید، آن‌هم به این خاطر که معلم به او گفته «مانند پروانه‌هایش از روی آب بیاید» وقتی معلم و سیدرضا باهم به محلی می‌روند که رضا هرروز از آن می‌گذرد معلم متوجه می‌شود که... 6.7 تولد یک پروانه
Birth of a Butterfly 1997
فیلم "توت فرنگی های وحشی" داستان سفر جاده ای دکتر ایزاک بورگ، پزشک سالخورده ای است که برای دریافت دکترای افتخاری به لوند می رود. در طول سفر، او با افراد مختلفی از جمله زوجی جوان، زنی که او را به یاد عشق دوران کودکی اش می اندازد و خانواده ای که در مزرعه ای زندگی می کنند، ملاقات می کند... 8.1 توت فرنگی های وحشی
Wild Strawberries 1957
دوبله
روزگار ما نیست، ما مال خود می کنیم… بگذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را… 5.0 جیب‌بر خیابان جنوبی
The Southside Pickpocket 2013